چشمانت ،چشمان ماهیگیری
میخروشد دریا در فراسوی آن
در یک شب طوفانی
دم غروب
که همه ی اشیا خسته اند
قایق،بادبان ،باد و ماهی ها
چشمان من اما
آب نمیخورد ازین عمر پرشکست
که ویرانه های خانه ام را تماما روی آب ساخته ام
و از درون سوخته ام
چشمان ما اما
مگر در رویا به هم خیره شود
و عشق در نگاهمان فرود آید...
برچسب : نویسنده : 2mah-noa بازدید : 38