زندگی

متن مرتبط با «من را بگذارید بمیرد به درک» در سایت زندگی نوشته شده است

یا خیرالحاکمین

  • دارم با همه دنیا حس غریبی میکنم. به جز تو که انگار آشناتر از من به منی. اولین نسیم  زندگی میمونی بعد غبار مرگ... ارتباط اتفاقی فراز های جوشن با پست ها م  داره این نتیجه رو به ذهنم میرسونه که اصلا اتفاقی نیست.... چشمام درد گرفتن،میگرنم اوج گرفته از , ...ادامه مطلب

  • یا خیر الرازقین

  • امروز ساعت هشت صبح کلاس داشتم.با اینکه صبح خواب مانده بودم سر وقت خودم را به کلاس رساندم.استاد طبق معمول دیر کرده بود.وقتی بعد از چند دقیقه همه بچه ها سرجاهاشان نشستند استاد فرمودند که یادشان رفته لپ تاپ را بیاورند و پیشنهاد دادند که همگی صبحانه را م, ...ادامه مطلب

  • یا عاصم من استعصمه

  • 1.می را گفت فقط شب اول گفت فقط شب اول را گریه کن.شب اول نامه بنویس و خودت را رها کن.شب اول آنقدر گریه کن و دلت را بچلان تا خشک خشک شوی مثل چاه خشک. من خسته ام حالا اگر همه ی شب ها را گریه نمیکنم اگر دیگر نامه نمینویسم اما خسته ام همه ی شب هایی که کسی انگار حرف های من را نمیفهمد زبانم برایش مجهول اس, ...ادامه مطلب

  • یا راحم من استرحمه

  • خودت را ،خودت را تورا دوست داشتم..... تو را دوست داشتم هیاهو نکردم...., ...ادامه مطلب

  • یا غافر من استغفره

  • دلم برای یک رفیق تنگ شده است.برای دوران دبیرستان،برای دوستی های یک رنگ و عمیقمان،برای سال های کنکور،سال سخت،برای کتابخانه رفتن ها،برای قلم چی رفتن ها،مریض شدن هایم،گریه کردن ها،میگرنم،برای ساعت دینی ،بحث های فلسفه مان،برای گوشه کلاس نشستن ها و به حرف معلم گوش ندادن ها،برای گریه های مشترکمان،برای ناه, ...ادامه مطلب

  • یا ناصر من استنصره

  • فقط دارم حواسم را پرت میکنم همین .فیلم میبینم.یعنی فیلم نمیبینم فیلم میبینم که کاری به جز فیلم دیدن انجام ندهم . با همین دلیل بالا کتاب میخوانم،به دانشگاه میروم،موسیقی گوش میکنم و هر روز وقتم را به بهترین شکل ممکن تلف میکنم! , ...ادامه مطلب

  • یا حافظ من استحفظه

  • پایم پیچ میخورد.درد میگیرد.دربه در به دنبال شکسته بندی میگردیم.روز تعطیلی است.میرسیم.میگویند شکسته بند رفته است خارج از شهر.کیلومتر ها ماشین می راند تا به آن ده برسیم.آدرس باغ را که در جای پرتی است پیدا میکند.از ماشین پیاده میشویم.سرپایینی شیب زیادی دارد.باغ در دیگری ندارد.میگویم برگردیم من نمیتوانم, ...ادامه مطلب

  • یا مکرم من استکرمه

  • ما آدم ها در داستان زندگی مان گاهی به افرادی برخورد میکنیم که انگار متن زندگی مان به هم گره خورده است.میان اتفاقات روزمره مان شباهت هایی پیدا میکنیم که عادی به نظر نمیرسند.افرادی را میبینم که در آستانه راهی هستند که ما پیش تر آن را طی کرده ایم. این اتفاق برای فرزندان بزرگ تر خانواده ها  می افتد. خوا, ...ادامه مطلب

  • دیوونگی هامو ببخش من از تو هم عاشق ترم...

  • هیچ هم امسال سال هزار و سیصد و نودو قلب نبود.... هیچ.... تموم شو سال تلخ تموم شو تموم شو.... دعا نوشت:اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا اصلا مهم نیست که سالمان و وقتمان چطور شروع میشه امیدوارم همه چی به خیر ختم بشه. بچسبد به:حول حالنا الی احسن الحال *احسن الحال نصیب دلتان پای سفره ی هفت سین لحظه ی تحویل سال بعد همه ی دعا ها تون،من هم دعا بشم؟:), ...ادامه مطلب

  • از دل همه را تکانده ام....الا... تو.

  • دل تکانی مثل خانه تکانی است.فقط خاک غصه ها را میگیریم و مرتبشان میکنیم. باید دل کشی کرد مثل اسباب کشی. همه ی غم ها شادی ها و آدم های اضافی را... برد و ریخت یک جای دور...خیلی دور.. شاید به متن بالا ربط نداشته باشد اما این کلمات ربط و بی ربط نمیشناسند.اذان است.اذان مغرب یک  جمعه ی زمستانی.برای ظهو, ...ادامه مطلب

  • برای تویی که....لیس کمثله شی

  • این حس های یک یهویی که توی دلم می اندازی  این آدم هایی که جلوی راهم قرار میدهی همان هایی که باهم درد مشترک داریم و درد و درمانمان تویی  این که حواست هست و بی ادبی های من را داد نمیزنی برایم هدیه میفرستی مراقبم هستی سیر و سیرابم میکنی روی زخم دلم نمک میپاشی  تو را بیشتر و بیشتر عاشقم ولی تورا بیشتر و بیشتر نمیتوانم حمد بگویم مراقب دلم باش دلم را برای خودت صیقلی و تمیز نگه دار تا گرد غیرتو رویش ننشیند. , ...ادامه مطلب

  • نام فیلم هم باشد :این بار دیگر به هم میرسیم.

  • این بار  وقتی سکانس آخر را گرفتند، وقتی تو دیگر چمدانت را بسته ای و داری صحنه را ترک میکنی من به جای کارگردان کات میدهم ،گور بابای سناریو و فیلم نامه .دنبالت میدوم به چشمانت خیره میشوم ومحکم بغلت میکنم آنقَدر محکم که راه و رسم فیلم های  انتهای باز را از جهان بر می اندازم. , ...ادامه مطلب

  • تسلی بخش انتظار کسی که برنمیگردد را اصلا ننوشته بود....

  • کتاب تسلی بخش های فلسفه را به تازگی تمام کرده ام،صادقانه بگویم :تسلی بخش های فلسفه کتابی بود که اگرچه از کلمات ساخته و پرداخته شده است ولی از جنس کاغذ با آدم رفتار نمیکند.گاهی با واژگانی در آغوشت میگیردت ،اجازه میدهد که سر روی شانه اش بگذاری و مشت مشت اشک بریزی و مطمعن باشی که او رازت را به هیچ کس نخواهد گفت و بعد آرام اشک هایت را پاک کند،کتابی است که گاهی مثل مادری مهربان دعوایت میکند و راه و چاه زندگی را نشانت میدهد،گاهی تلخ است ولی حق ،گاهی شیرین است ولی کودن به نظر میرسد و گمان میکنی دارد حرف خام و نپخته ای میزند که انگار سخنان یک بچه ی پنج ساله است.تسلی بخش های فلسفه؛ تسلی بخش سختی ها و ناملایمات زندگی، عدم محبوبیت،بی پولی،ناتوانی ،ناکامی و قلب شکسته است. این کتاب از کتاب هاییست که مابین صفحاتش باد میوزد هرچند شبیه نسیم اما آنقدری دل نشین است که ارزش خواندن داشته باشد. کتاب را دایی مهربانم معرفی کرد. در روزی از روزها که من تا زانو در اندوه فرو رفته بودم.در حالیکه دیگران سرزنشم میکردند و یا ترحم. پ.ن: حسی یا  حالی،کتابی،فیلمی،جایی،زمانی،و یا هرچیزی میشناسید و واقعا تجربه داشته ای, ...ادامه مطلب

  • من پیام ناشناس و یه دوست نامه نویس میخوام خب: (

  • چقدر دلم برای نامه نویسی تنگ شده است...اما انگار هیچ کس اینجا اهل نامه نوشتن است نه اهل نامه خواندن. این را فقط کسی که انیمیشن Mary and Max را دیده باشد میفهمد: ( پ.ن:راست گفتن که هیچ بلاگر تبریزی به جز من نیست؟بعد سال ها وبلاگ نویسی دارم احساس غریبی میکنم:( خیلی موقت تو چنلم جوین شین و حداقل پیام ناشناس بفرستین برام. برای رضای خدا*_____*شاید روزی که تنهایین و افسرده پیامی که منتظرشین بهتون برسه و هوشالتون کنه^____^ خوب؟: ( پ.ن:قطعا موقت کانال تلگرام ماه نو      @thenewmoon , ...ادامه مطلب

  • منِ تو

  • یا واحد... 1.امروز 20تا کامنت هرز برایم گذاشته اند،همه شان هم نمیدانم به چه زبان و چه کلمه هایی.نکند موجودات فضایی هم برای من کامنت میگذارند؟؟؟ 2.از همه تان که حالم را پرسیدید خیلی ممنونم.کبود های بدنم دارند خوب میشوند و حالم بهتر. فقط فوبیای پله پیدا کرده ام و از کتابخانه دانشگاه عق ام میگیرد. 3.قسمتی از ساق پایم طوری درد میکند که انگار در آتش سوخته است.هیچ فقط فکر نمیکردم که درد کوفتگی و سوختگی انقدر شبیه هم باشند!!!!درد درد است لابد.. نمیدانم.... 4.به خزعبلات "ندا"راجب کالبد ها و... فکر میکنم با خودم میگویم نکند راستی راستی...؟!! 5.سراسر امروز که موضوع درس خشت زنی و آجر و بلوک ها بود به من او رمان امیرخانی فکر کردم!!!!یعنی اگر همان قدر به حرف های استاد فکر میکردم میانترمم را قهوه ای نکرده بودم... 6.فریبا وفی را تازه پیدا کرده ام..پرنده ی من خوب است.گزینه ی بعدی رویای تبت است.شوق خواندش را دارم... 7.خدایا مواظبمان باش.ما به جز تو کسی را نداریم...تنها توهم داشتن میزنیم.... من از تو به تو میگریزم...دوستم داشته باش میدانم که.... داری.,من تو,من تواضع لله رفعه,من توجيهات الرسول الصحية ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها